هر فصل تجاوزت تجدید باد !

ساخت وبلاگ
  هر چه فکر کردم متوجه نشدم ایراد کار از مسئولین اداره ی برق است که خطوط انتقال نیرو را از روی درختان شهر عبور می دهند یا نتیجه ی سلیقه ی مسئولین فضای سبز شهرداری که نهال ها را زیر کابل های برق می کارند تا هیچ وقت نتوانند رشد طبیعی خود را داشته باشند و قد و قامت درستی پیدا کنند ؟! هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 0:18

  خبرها را مرور می کردم که یکی از آنها به قول معروف گُل دُرشت تر بود:  قربان‌قلی بردی‌محمدف توانست در انتخابات ریاست جمهوری ترکمنستان پیروز شود. این آقا با چیزی نزدیک به نود و هشت درصد آرا پیروز شده و واقعن آن فعل " توانست" را به سخره گرفته و یک تنه صندوق ها را به زانو درآورده.  باید این همسایه ها را " حلوا حلوا " کرد و الگویش را به اروپا و آمریکا صادر کرد ... + خدا کنه مُسری نباشه ! ما هم زائو داریم که پا به ماهه :) هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  از دیروز که رئیس جمهور در سفری کوتاه مدت به سلطان نشین عمان تشریف بردند فکرم درگیر این کشور و این سفرِ. همیشه دوست داشتم بیشتر در مورد سلطان قابوس و کشورش بدانم اما اطلاعتم در حد نبرد ظُفار و یاری این سلطان سالخورده توسط حکومت سابق و رهایی او از دردسر و از دست دادن تاج و تخت بیشتر نبوده. ولی این بار افکارم حول محور مسائل سیاسی و اینکه جناب رئیس جمهور با سلطان عمانی در خصوص چه مواردی صحبت کرده اند نبوده و نیست. این بار همه ی حواسم را خبر ضیافت ناهاری که سلطان برپا کرده بود با خودش بُرد. عجیب هوس کردم یک گزارش تصویری از سُفره ی ناهار و یا حداقل یک عکس ناقابل از آن می دیدم. نیت بدی ندارم. آدم شکم چرانی هم نیستم. من عاشق طیف های رنگی ام . می خواستم حس کنجکاوی ام را در مورد نور و بازتاب نور و رنگ ها در کاخ مجلل سلطانی بخوابانم . ناگفته نماند قرار است باجناق ها آخر هفته روی سرمان آوار شوند، دیدن عکس می توانست برای خریدهای مهمانی آدینه کمکم کند. حیف ! نشد که بشود . هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  ظهر و شب قبل از بستن کارگاه می بینمش که با اتومبیل می رود و می آید. این چند وقت به قیافه اش دقت نکرده ام و حتی از نزدیک رودر رو نشده ایم ولی خاطرخواه اتومبیل وانت دوکابین ژاپنی اش شده ام که معرکه است به لحاظ قیمتی دور از دسترس . اما چیزی که چند شب است واقعن متعجبم کرده موسیقی مورد علاقه اش است که شب هنگام موقع آمدنش با صدای بلند به گوش می رسد و تا پارک کردن اتومبیلش و خاموش شدن موتور پرتم می کند به دورانی که مردم برای دیدن فیلم شعله جلوی سینماها صف می کشیدند . نمی دانم حالا توی حیاط شان چند تا درخت دارند که خواننده ها همراه با ساز و آواز دور آنها بچرخند و همدیگر را دنبال کنند یا نه ؟! هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  باد زوزه می کشد . گرگی هم . دانه های برف درشت می شوند و سنگین تر. می دانم حالم خوب نیست اما مجبورم نقش بازی کنم. نمی دانم این سکانس چقدر طول خواهد کشید اما کسی از چیزی خبر ندارد.  شاید فقط آن گرگی که بیرون زوزه می کشد بویی برده باشد ...

هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  از الان دلم را صابون می زنم و به بهار فکر می کنم. به جاده هایی که در آن ها خواهم راند پس از این همه باران. پس از این همه برف .به دشت هایی که چشم خواهم دوخت سرشار از عطر و سرسبزی. و کوه هایی که بودن در آن ها را حسرت می کشم همواره. و همراهانی که همچون من عاشقانه سفر را خواهند ستود . تاکید می کنم عاشقانه سفر را خواهند ستود.

  اندکی صبر ...

هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  این روزها در حال تربیت نسل جدیدی از مدیران هستیم. می پرسید از چه نظر؟! باید بگویم ما شاگرد تنبل ها هیچ یادمان نمی رود چه شگردی داشتیم برای فرار از معرکه یا بهتر است بگویم مهلکه. و کاربردی ترین حرکت بود وقتی فقط در کارنامه مان تنها نمره ی بالای ده ورزش بود و تنها راه تربیت و هدایت مان توپ و تشر بود و در اوضاع حادتر استفاده از کمربندی که چرم طبیعی و فرار از دایره ی حرکت وچرخشش غیر ممکن.روده درازی نکنم این شگرد در برابر والدین، غش و ضعف و موش مردگی و ابراز شکرخواری و دادن قول هایی بی اساس بود که آینده ای چون امتحان های خرداد و شهریور و ... را وعده می داد. و با خوابیدن غائله دوباره تنلبی ها براه بود.   اما در این مدتی که زمان زیادی از آن نگذشته رسانه هایی چند با آوردن دلیل هایی از عذرخواهی مسئولین در کشورهای آسیای جنوب شرقی و آسیای دور و ... به تشویق مدیرانی پرداختند که دنبال راه گریزی از مهلکه بودند و به یکباره شاهد از غیب رسید . ای کاش چشم بادامی ها شگرد ما را فاش نمی کردند ! هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

گفتم : آرزوی مرگ دارم. فکر می کنم فقط در این صورت به آرامش می رسم. خسته شده ام و توان ادامه ندارم. گفت : اول فکر پس انداز باش و بعد بمیر ! چون دلم نمی خواد یک قرون برای کفن و دفنت خرج کنم . یعنی ندارم که خرج کنم . دست کم چهل پنجاه میلیون می خواد.   « از این حرفش ناراحت نشدم. اتفاقن برعکس، فهمیدم خیلی خاطرم رو می خواد چون با رقمی که گفت اگر پول داشت مراسم خوبی برام می گرفت! ... » هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  آپارتمان مان یک عضو جدید پیدا کرده. از دو سه شب پیش که ورودش را با " تولد تولد تولدت مبارک ! " برگزار کردند ابتدا متوجه موضوع نشدم . اما با گذشت دقایقی گریه های نوزاد شروع شد و همهمه و دستپاچگی هایی که از صدای زنانه ی پیرامون نوزاد برمی خاست که سعی در آرام کردنش داشتند نوید قدم نورسیده ای را  داد. بله اشتباه کرده بودم و این برخلاف گمان اولیه ام بود.   آرام پشت میزم نشسته بودم و گوش می کردم. یک حس خوبی در جریان بود که می خواستم آن را بهتر بفهمم.   حس خوبی که در صدای نوزاد بود. حتی در گریه هایی که می کرد. انگار با خودش چیزهایی به همراه آورده بود و می خواست به گوش بقیه هم برساند ... تولد، امید، زندگی و ...   و چه شنیدنی بود این صدا حتی اگراین صدای خفیف از واحد بالای سرت به گوش می رسید ! هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

 می پرسم : « مادر چرا اوضاع و احوال مون اینطوری شده ؟! » می گوید : « جانِ مادر! چیزی نیست . روزگار اون روی سگِش رو نشون داده . به واق واقِش محل نذار ! » می گویم : « چشم ننه ! » ـ البته این یکی را به لجش که می دانم از ننه گفتن خوشش نمی آید ـ و تکه نانی از سفره بر می دارم و سق می زنم . هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02

  از کوچه ی شهید موسی امیری که سرازیر می شوی رو به پایین سمت غرب خانه ای هست با در بزرگِ چوبیِ دو لنگه . روزهای آفتابی یک لنگه از درها نیم باز می ماند و پسری با چشم ها و ابروی مشکی و عینک کائوچویی سیاهش زل می زند به صورت عابران، البته اگر مرد باشند . این را بارها امتحان کرده ام . چه تنها بوده ام و چه همراه ارغوان. هر بار که گذرم به تنهایی بوده، آینه ی گرد قاب پلاستیکی اش را در دو دست بی حرکت نگه داشته و زُل زُل همدیگر را تماشا کرده ایم و من از رو رفته و گذشته ام. و اما هر بار ارغوان شانه به شانه ام بوده دیده ام که با آینه اش نور خورشید را منعکس کرده تو جفت چشمانش. که گمانم لحظه ای همه جا برایش تیره و تار شده که دست گذاشته توی شانه ام و آهسته تر آمده . یادم باشد این بار همان ابتدای کوچه به ارغوان بسپارم عینک آفتابی اش را به چشم بزند ! هر فصل تجاوزت تجدید باد !...
ما را در سایت هر فصل تجاوزت تجدید باد ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eablomofa بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 10:02